What do you think?
Rate this book
Paperback
First published January 1, 1979
در وجود هر مرد انعکاسی از یک زن و در وجود هر زن انعکاسی از یک مرد وجود دارد. هایمیوستز ستورمدر اساطیر ایرانی و تلمودی هم آفرینش انسان به صورت یک موجود دو جنسی به تصویر کشیده شده است. پس از آن دو جنس از یکدیگر جدا می شوند. همچنین در ضیافت افلاطون نیز آریستوفان از موجودی کروی با دو جفت دست و دو جفت پا، یک سر با دو صورت در طرفین صحبت می کند که از جنبه قدرت با خدایان برابری می کردند، به همین جهت خدایان آن ها را به دو نیم مجزا تقسیم کرده اند که پس از آن دو نیمه پیوسته در طلب اتحاد هستند. در شمنیسم نیز این موضوع دیده می شود. شمن قبیله دارای یک روح محافظ و یاری دهنده با جنسیت مخالف بود. در کتاب مقدس در سفر پیدایش نیز با این موضوع به صورتی مشابه روبرو می شویم
پس خداوند، آدم را به خواب عميقي فرو برد و وقتي او در خواب بود يكي از دنده هايش را برداشت و جاي آن را به هم پيوست . سپس از آن دنده زن را ساخت و او را نزد آدم آورد. آدم گفت : «اين مانند خود من است . استخواني از استخوانهايم و قسمتي از بدنم . نام او نساء است ، زيرا از انسان گرفته شد.» پیدایش 2: 21 و 23ازدواج نیز بازگشت به همین اتحاد محسوب می شود
به همين دليل مرد پدر و مادر خود را ترک مي كند و با زن خود زندگي مي كند و هر دو يک تن مي شوند. پیدایش 2: 24
در رابطه میان زن و مرد معمولاً یکی نقش ظرف و دیگری نقش مظروف را می یابد. در این شکل رابطه اغلب ظرف، ظرفیت های بیشتری داشته و برخی از نیاز هایش در این رابطه دو طرفه بی پاسخ می مانند اما مظروف به طور کامل هر چه که می خواهد را در رابطه می یابد. شخصیت ظرف پیچیده تر از مظروف بوده و بدلیل نارضایتی پنهان ناشی از بی پاسخ ماندن برخی خواسته ها، سرریز لیبیدو-انرژی روانی- به سمت و سویی دیگر در مورد شخصیت ظرف، ناگزیر است.
از سوی دیگر شخصیت مظروف نیز هر چند به طور کامل از رابطه پاسخ می گیرد اما در لایه های ناخوداگاه روانش، از متزلزل بودن جایگاه خود در رابطه آگاه است. او می داند که طرف پیچیده تر رابطه بسیاری پرسش ها دارد که جوابش نزد او نیست. این ناامنی ناخوداگاه روانی، در بسیاری اوقات شخصیت مظروف را وا می دارد در جستجوی امنیت به سراغ روابط خارج از ازدواج رفته و خود، نقش ظرف را برای مظروف دیگری به عهده بگیرد.
اگر زن و مرد، کاملاً متناسب و برابر باشند ظرف یا مظروف یکی بوده و مشکلات فوق رخ نمی دهند اما این امر کم پیش می آید. شاید حالت بهینه این باشد که نقش ظرف و مظروف به تناوب میان دو سوی رابطه تغییر کند به عنوان مثال یکی از آن دو در بخش «عاطفی» ظرف بوده و دیگری در بخش «منطقی»؛ یکی در حوزه مسائل مالی ظرف رابطه باشد و دیگری در حوزه خانواده...تغییر نقش مداوم ظرف و مظروف به استحکام رابطه می افزاید و شانس دوام و بقای رابطه را افزایش می دهد در غیر این صورت رابطه ای که در آن نقش ظرف و مظروف کاملاً از هم تفکیک شده باشد، به دلیل فقدان همپوشانی، شانس کمتری برای بقا
دارد