Jump to ratings and reviews
Rate this book

Stemmens kontinent #8

Let Us Believe in the Beginning of the Cold Season

Rate this book
In the years since her tragic death in a car accident at age thirty-two in 1967, Forough Farrokhzad has become a poet as iconic and influential as Lorca or Akhmatova, celebrated as a pioneer of modernist Iranian literature and as a leading figure of contemporary world literature. Farrokhzad, as Elizabeth Gray writes in the preface, “remains a beacon to artists, especially women and marginalized artists, who seek freedom in all its forms.”
This thoughtfully curated, deftly translated selection of Farrokhzad’s poems includes work from her whole writing life, early to late. Readers will thoroughly treasure this expansive poet of the quotidian; of longing, loss, and desire; of classical reinvention; of lexical variation and sonic beauty; of terrifying wisdom, hope, and grief.

128 pages, Paperback

First published January 1, 1963

Loading interface...
Loading interface...

About the author

Forugh Farrokhzad

79 books1,196 followers
Forough Farrokhzad was born in Tehran to career military officer Colonel Mohammad Bagher Farrokhzad and his wife Touran Vaziri-Tabar in 1935. The third of seven children, she attended school until the ninth grade, then was taught painting and sewing at a girl's school for the manual arts. At age sixteen she was married to Parviz Shapour, an acclaimed satirist.

Within two years, in 1954, Farrokhzad and her husband divorced; Parviz won custody of the child. She moved back to Tehran to write poetry and published her first volume, entitled The Captive, in 1955.

In 1958 she spent nine months in Europe. After returning to Iran, in search of a job she met film-maker and writer Ebrahim Golestan, who reinforced her own inclinations to express herself and live independently. She published two more volumes, The Wall and The Rebellion before traveling to Tabriz to make a film about Iranians affected by leprosy. This 1962 documentary film titled The House is Black won several international awards. During the twelve days of shooting, she became attached to Hossein Mansouri, the child of two lepers. She adopted the boy and brought him to live at her mother's house.

In 1964 she published Another Birth. Her poetry was now mature and sophisticated, and a profound change from previous modern Iranian poetic conventions.

On February 13, 1967, Farrokhzad died in a car accident at age thirty-two. In order to avoid hitting a school bus, she swerved her Jeep, which hit a stone wall; she died before reaching the hospital. Her poem Let us believe in the beginning of the cold season was published posthumously, and is considered by some to be one of the best-structured modern poems in Persian.

A brief literary biography of Forough, Michael Hillmann's A lonely woman: Forough Farrokhzad and her poetry, was published in 1987. Also about her is a chapter in Farzaneh Milani's work Veils and words: the emerging voices of Iranian women writers (1992). Nasser Saffarian has directed three documentaries on her: The Mirror of the Soul (2000), The Green Cold (2003), and Summit of the Wave (2004).

She is the sister of the singer, poet and political activist Fereydoon Farrokhzad.

فروغ فرخزاد (۸ دی، ۱۳۱۳ - ۲۴ بهمن، ۱۳۴۵) شاعر معاصر ایرانی است.‏‏‏‏‏‏ وی پنج دفتر شعر منتشر کرد که از نمونه‌های قابل توجه شعر معاصر فارسی هستند. فروغ فرخزاد در ۳۲ سالگی بر اثر تصادف اتومبیل بدرود حیات گفت.‏‏

فروغ با مجموعه های «اسیر»، «دیوار» و «عصیان» در قالب شعر نیمایی کار خود را آغاز کرد؛ اما با انتشار مجموعه «تولدی دیگر» تحسین گسترده ای را برانگیخت، سپس مجموعه «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» را منتشر کرد تا جایگاه خود را در شعر معاصر ایران به عنوان شاعری بزرگ تثبیت نماید.‏‏

بعد از نیما یوشیج، فروغ فرخزاد در کنار شاعرانی چون مهدی اخوان ثالث و سهراب سپهری از پیشگامان شعر نیمایی است. نمونه‌های برجسته و اوج شعر نوی فارسی در آثار فرخزاد، اخوان و سپهری پدیدار گردید

Ratings & Reviews

What do you think?
Rate this book

Friends & Following

Create a free account to discover what your friends think of this book!

Community Reviews

5 stars
2,372 (45%)
4 stars
1,686 (32%)
3 stars
865 (16%)
2 stars
215 (4%)
1 star
75 (1%)
Displaying 1 - 30 of 302 reviews
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,564 reviews110 followers
September 10, 2021
ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: دفتر شعر = Iman Biavarim Be Aghaz-e Fasl-e Sard = Let Us Believe in the Dawn of the Cold Season, Forough Farrokhzad

Forugh Farrokhzad (January 5, 1935 – February 13, 1967) was an influential Iranian poet and film director. She was a controversial modernist poet and an iconoclast, writing from a female point of view.

Farrokhzad died in a car accident on February 13, 1967, at the age of 32. Although the exact circumstances of her demise have been the subject of much debate, the official story is that she swerved her jeep to avoid an oncoming school bus and was thrown out of her car, hitting her head against the curb. It was believed she died before reaching the hospital, however, Farzaneh Milani in her book, Forugh Farrokhzad: A Literary Biography With Unpublished Letters, cites an interview with Ebrahim Golestan who speaks about Farrokhzad's final moments where she died in his arms. Farrokhzad's poem Let Us Believe in the Dawn of the Cold Season was published posthumously, and is considered by some to be one of the best-structured modern poems in Persian.

تاریخ نخستین خوانش: در یکی از روزهای ماه فوریه سال 1982میلادی

عنوان: ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد: دفتر شعر؛ شاعر: فروغ فرخزاد؛ تهران، مروارید، 1352؛ چاپ چهارم 1355؛ در 86ص؛ چاپ دهم 1374؛ چاپ دوازدهم 1377؛ شابک 9646026435؛ موضوع شعر شاران ایران - سده 20م

نخستین بار این دفتر، شامل هفت قطعه شعر، هفت سال پس از درگذشت شاعر، توسط انتشارات مروارید در تهران، و در سال 1352هجری خورشیدی چاپ شد؛ و بارها انتشاراتیهای دیگر نیز این دفتر را منتشر کردند

آیا دوباره گیسوانم را
در باد شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت؟
آیا دوباره زنگ در مرا به سوی انتظار صدا خواهد برد؟
فروغ


پس از درگذشت فروغ، از سهراب سپهری
بزرگ بود / و از اهالی امروز بود / و با تمام افقهای باز نسبت داشت / و لحن آب و زمین را چه خوب میفهمید / ...؛ و بارها دیدیم / که با چقدر سبد / برای چیدن يک خوشه ی بشارت رفت / ولی نشد که روبروی وضوح کبوتران بنشیند / و رفت تا لب هيچ / و پشت حوصله ی نورها دراز کشید / و هیچ فکر نکرد / که ما میان پریشانی تلفظ درها / برای خوردن یک سیب / چقدر تنها ماندیم

هربار که این سروده ی «سهراب» روانشاد را که برای یادمان «فروغ» سروده اند، بخوانم، صورتم از قطره های باران، خیس میشود؛ و به یادم میماند، که این سروده، زبان حال دوستان، و خوانشگران شعر، برای خود روانشاد «سهراب» نیز هست

تاریخ بهنگام رسانی 14/07/1399هجری خورشیدی؛ 18/06/1400هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Ahmad Sharabiani.
9,564 reviews110 followers
July 18, 2020
مرگ من روزی ...: مجموعه ای از نمونه های آثار شعرای آلمان = Marg-e Man Ruzi ... = ‎One day My Death ...: An Anthology (Selection) of the Works of German Poets, Forough Farrokhzad (Translator)

Forough Farrokhzad (December 29, 1934 – February 13, 1967) was an influential Iranian poet and film director. She was a controversial modernist poet and an iconoclast, writing from a female point of view.

تاریخ نخستین خوانش: روز یازدهم ماه مارس سال 2002 میلادی

عنوان: مرگ من روزی ...: مجموعه ای از نمونه های آثار شعرای آلمان در نیمه نخست سده بیستم میلادی؛ ترجمه و گردآوری: فروغ فرخزاد؛ مسعود فرخزاد؛ تهران، ایران جام، 1377، در 155ص؛ شابک 9649144927؛ چاپ دیگر تهران، کتابسرای تندیس، 1379؛ شابک 9645757002؛ چاپ سوم 1383؛ مجموعه ای از شعرهای شعرای آلمانی - سده 20م

مجموعه اشعار و سرودهایی از شعرای آلمان در نیمه اول سده ی بیستم میلادی است، که برگردان فارسی آن‌ها به همراه زندگی‌نامه ی شاعر، عرضه شده است؛ نیمی از صفحات این دفتر با خط فروغ فرخزاد، و نیمی دیگر با حروف چاپی فراهم آمده است؛

عناوین برخی سروده‌ ها: «خدا حافظ، هانس آدلر»، «آوریل، فرانتس بلای»؛ «پاییز جنگل، هرمان بروخ»؛ «بازگشت، آلبرت ارنشتاین»؛ «پائیز، اوسیپ کالنتر»؛ «مستی جاودان، اشتفان تسوایگ»؛

بانوی روانشاد فروغ، مجموعه‌ شعرهای خویش را با نخستین دفتر شعرشان، با عنوان «اسیر» در سال 1331هجری خورشیدی، آغاز کردند، با دفتر «دیوار»، و «عصیان»، بین سالهای 1335هجری خورشیدی تا سال 1336هجری خورشیدی ادامه دادند، و سرانجام با دفترهای «تولدی دیگر» و «ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد» به پایان بردند، تا سال 1345هجری خورشیدی، که روز پرواز ایشان فرارسید، چنان که خویش پیشتر، در مجموعه ای که شعرهای شاعران آلمانی را ترجمه کرده بودند، شاید برای همان مجموعه، شعری نیز سروده بودند، که: «مرگ من روزی فرا خواهد رسید / در بهاری روشن از امواج نور / در زمستان غبارآلود و دور / یا خزانی خالی از فریاد و شور ...»؛

انگار دوست میداشتند، در بهار پرواز کنند، ولی دومین پیش بینی ایشان، که زمستان غبارآلود بوده، فرا رسید، و روانشان هماره شادمان

تاریخ بهنگام رسانی 28/04/399هجری خورشیدی؛ ا. شربیانی
Profile Image for Peiman E iran.
1,438 reviews795 followers
November 4, 2017
‎دوستانِ گرانقدر، به نظر میرسد که زنده یاد <فروغ فرخزاد> در زمان سرودنِ این دفترِ شعر، به پختگی کامل رسیده است... یادش همیشه گرامی باد
‎اشعارِ این دفتر را بسیار میپسندم
‎به انتخاب ابیاتی را در زیر برایِ شما دوستانِ اهلِ ادب مینویسم
--------------------------------------------
‎کسی مرا به آفتاب
‎ معرفی نخواهد کرد
‎کسی مرا به میهمانی گنجشک ها نخواهد برد
‎پرواز را به خاطر بسپار
‎پرنده مردنی ست
*****************************
‎حرف به من بزن
‎آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو میبخشد
‎جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟
‎حرفی به من بزن
‎من در پناه پنجره ام
‎با آفتاب رابطه دارم
*****************************
‎ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد
‎ایمان بیاوریم به ویرانه های باغ های تخیل
‎به داس هایِ واژگون شدهٔ بیکار
‎و دانه هایِ زندانی
‎نگاه کن که چه برفی میبارد
*****************************
‎مرا به زوزهٔ دراز توحش
‎ در عضوِ جنسی حیوان چکار
‎مرا به حرکت حقیرِ کرم در خلاء گوشتی چکار
‎مرا تبارِ خونیِ گل ها، به زیستن متعهد کرده است
‎تبار خونی گل ها.. میدانید؟
*****************************
‎امیدوارم این انتخاب ها را پسندیده باشید
‎<پیروز باشید و ایرانی>
Profile Image for Ehsan'Shokraie'.
655 reviews180 followers
July 1, 2019
"من راز فصل ها را میدانم
حرف لحظه ها را میفهمم
نجات دهنده در گور خفته است
و خاک,خاک پذیرنده
اشارتیست به آرامش..."
****
"آیا دوباره گیسوانم را
در باد شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت؟
و شمعدانی ها را
در آسمان پشت پنجره خواهم گذاشت؟
آیا دوباره روی لیوان ها خواهم رقصید؟
آیا دوباره زنگ در مرا بسوی انتظار صدا خواهد برد؟
به مادرم گفتم: ((دیگر تمام شد))
گفتم:((همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق می افتد
باید برای روزنامه تسلیتی بفرستیم))

"""""در این شعر رویارویی فروغ با مرگ چه زیباست..انسان در برابر مرگ بی سلاحست..شاعر اما تنها نیست..با قلمش به این رویارویی قدم میگذارد..هر چند مرگ همیشه پیروز است اما قلم شاعر از این نبرد مرگبار تصویری خلق می کند..تصویری که روح شاعر است در لحظه مرگ..حال که روح ما در هنگامه ی مرگ در تقلای شکار ان لحظه در کلمات, ناکام می ماند..چرا که قلمی ندارد.."""""

در شعر های "هفت سالگی"و "پنجره" فروغ به زیبایی دنیای تلخ و خاکستری زندگی در اجتماع را به تصویر میکشد..دنیایی که در ان با خوبی های کودکی بیگانه شده ایم..کلمه ی"من"چون افعی ای وحشتناک بر همه چیز زندگی سایه انداخته..تیرگی,سیاهی و نابودی..غایت این زندگی است..

شعر"دلم برای باغچه می سوزد"را بسیار دوست داشتم..بسیار زیبا و قوی است..یک خانواده را به تصویر میکشد..خانواده ای مثل بسیاری دیگر..با یک باغچه..مثل هر باغچه دیگر..شعری که در عین سادگی به بسیاری مسايل اشاره میکند..از ناامیدی و دست شوریدگی پدر از زندگیدر پیری...مادری فیکس شده در تعصبات و عقاید مذهبی..برادری فلسفه زده,ماحصل انچه امروز هم"تظاهر به روشنفکری"نامیده می شود..خواهری که گزند تعصبات مادر روح او را سوزانده..و وی دیگر تنها با جسمش زندگی می کند...باغچه مشاهده گر سکوت زده ی اینهاست..و" ذهن باغچه دارد ارام ارام,از خاطرات سبز تهی میشود"
Profile Image for فؤاد.
1,081 reviews1,922 followers
January 23, 2016
دروغ چرا؟ من تعداد کمی شعر سپید خوندم که واقعاً خوشم اومده.
تعریف های زیادی از شاملو و فروغ و دیگران شنیدم، ولی در عمل از هیچ کدوم خوشم نیومده.
این کتاب (مخصوصاً شعر بلند اولش، که اسمش رو به کتاب داده) هم من رو کمابیش خسته کرد.
هر چند، بی انصافی نکنم، یکی دو تا از شعرها خیلی لذت بخش بودن.
و شعرهای غیر لذت بخش هم، مصرع های بی نظیری داشتن. مثلاً:

من شبدر چهارپری را می بویم
که بر گور مفاهیم کهنه روییده ست

من از سلاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می کند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد
که پرواز را به خاطر بسپارم
Profile Image for ZaRi.
2,321 reviews806 followers
September 6, 2015
یک پنجره برای دیدن
یک پنجره برای شنیدن
یک پنجره که مثل حلقه ی چاهی
در انتهای خود به قلب زمین میرسد
و باز می شود بسوی و سعت این مهربانی مکرر آبی رنگ
یک پنجره که دستهای کوچک تنهایی را
از بخشش شبانه ی عطر ستاره های کردیم
سرشار ��ی کند .
و می شود از آنجا
خورشید را به غربت گل های شمعدانی مهمان کرد
یک پنجره برای من کافیست

من از دیار عروسک ها می آیم
از زیر سایه های درختان کاغذی
در باغ یک کتاب مصور
از فصل های خشک تجربه های عقیم دوستی و عشق
در کوچه های خاکی معصومی
از سال های رشد حروف پریده رنگ الفبا
در پشت میزهای مدرسه ی مسلول
از لحظه ای که بچه ها توانستند
بر روی تخته حرف "سنگ" را بنویسند
و سارهای سراسیمه از درخت کهنسال پر زدند.
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ایست که او را
در دفتری به سنجاق
مصلوب کرده بودند

وقتی که اعتماد من از ریسمان سست عدالت آویزان بود
و در تمام شهر
قلب چراغ های مرا تکه تکه می کردند.
وقتی که چشم های کود��انه ی عشق مرا
با دستمال تیره ی قانون می بستند
و از شقیقه های مضطرب آرزوی من
فواره های خون به بیرون می پاشید
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود ، هیچ چپیز بجز تیک تاک ساعت دیواری
دریافتم ، باید، باید ، باید
دیوانه بار دوست بدارم.
یک پنجره برای من کافیست
یک پنجره به لحظه ی آگاهی و نگاه و سکوت
اکنون نهال گردو
آنقدر قد کشیده که دیوار را برای برگ های جوانش
معنی کند
از آینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنهاتر از تو نیست ؟
پیغمبران ، رسالت ویرانی را
با خود به قرن ما اوردند
این انفجارهای پیاپی
و ابرها مسموم ،
آیا طنین آیه های مقدس هستند؟
ای دوست، ای برادر ، ای همخون
وقتی به ماه رسیدی
تاریخ قتل عام گل ها را بنویس.

همیشه خواب ها
از ارتفاع ساده لوحی خود پرت می شوند و می میرند
من شبدر چهارپری را می بویم
که روی گور مفاهیم کهنه روییده ست
آیا زنی که در کفن انتظار و عصمت خود خاک شد جوانی
من بود؟
آیا دوباره من از پله های کنجکاوی خود بالا خواهم رفت
تا به خدای خوب ، که در پشت بام خانه قدم می زند سلام
بگویم؟

حس می کنم که وقت گذشته ست
می کنم که " لحظه" سهم من از برگ های تاریخ ست
حس می کنم که میز فاصله ی کاذبی ست در میان گیسوان
من و دست های این غریبه ی غمگین

حرفی به من بزن
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟

حرفی به من بزن
من در پناه پنجره ام
با آفتاب رابطه دارم .
Profile Image for Masoud Irannejad.
183 reviews121 followers
July 24, 2019
من از میان ریشه های گیاهان گوشتخوار می آیم...
و مغز من هنوز
لبریز از صدای وحشت پروانه ای است که او را
در دفتری به سنجاقی
...مصلوب کرده بودند
Profile Image for Abas Azimi.
58 reviews31 followers
April 4, 2018
برادرم به باغچه می گوید قبرستان
برادرم به اغتشاش علفها می خندد
و از جنازه ی ماهی ها
که زیر پوست بیمار آب
به ذره های فاسد تبدیل میشوند
شماره بر می دارد
برادرم به فلسفه معتاد است
برادرم شفای باغچه را
در انهدام باغچه می داند
او مست میکند
و مشت میزند به در و دیوار
و سعی میکند که بگوید
بسیار دردمند و خسته و مایوس است
او نا امیدیش را هم
مثل شناسنامه و تقویم و دستمال و فندک و خودکارش
همراه خود به کوچه و بازار می برد
و نا امیدیش
آن قدر کوچک است که هر شب
در ازدحام میکده گم
میشود
__________________________________
ما هر چه را که باید
از دست داده باشیم از دست داده ایم
مابی چراغ به راه افتادیم
و ماه ماه ماده ی مهربان همیشه در آنجا بود
Profile Image for Sara Kamjou.
618 reviews410 followers
January 23, 2022
دو شعر ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد... و پرنده مردنی است رو از این دفتر شعر خیلی دوست داشتم.
----------
یادگاری از کتاب:
من راز فصل‌ها را می‌دانم
و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم
...
ای یار، ای یگانه‌ترین یار
آن شراب مگر چند ساله بود؟
...
من از جهان بی‌تفاوتی فکرها و حرف‌ها و صداها می‌آیم.
...
من از کجا می‌آیم
من از کجا می‌آیم
که این‌چنین به بوی شب آغشته‌ام؟
...
سکوت چیست، چیست، چیست ای یگانه یار؟
سکوت چیست به جز حرف‌های ناگفته؟
...
وقتی که زندگی من دیگر
چیزی نبود، هیچ چیز، به جز تیک‌تاک ساعت دیواری
دریافتم، باید. باید. باید
دیوانه‌وار دوست بدارم
یک پنجره برای من کافی‌ست
یک پنجره به لحظه‌ای آگاهی و نگاه و سکوت
...
از آینه بپرس
نام نجات‌دهنده‌ات را
...
صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند
...
پرواز را به خاطر بسپار
پرنده مردنی ست.
Profile Image for Robert Khorsand.
349 reviews255 followers
October 1, 2021
چگونه می‌شود به آن کسی که می‌رود اینسان
صبور،
سنگین،
سرگردان،
فرمان ایست داد؟!


آه فروغ و امان از دل پر درد...
نخستین دفترشعری بود که از فروغ می‌خواندم و صدالبته آخرین دفترشعری که از فروغ برای ما بجا مانده است.
از نخستین شعر این دفتر که نام دفتر نیز از آن گرفته شده، حقیقتا خوشم آمد و نه یکبار و نه دوبار و سه بار، بلکه چند بار خواندم و چند بار هم با صدای خود فروغ با جان و دل به آن گوش سپردم اما اعتراف می‌کنم سایر اشعار این دفتر من را جذب خود نکرد!

فروغ شاعری‌ بود که دردهای سیاسی و اجتماعی دوران خود را می‌‌شناخت و به آنان تسلط داشت و همانطور که خود گفت:
"من راز فصل‌ها را می‌دانم و حرف لحظه‌ها را می‌فهمم"
و آنان را با زبانی که خود بلد بود یعنی شعر فریاد می‌کشید.


حقیر دست دوستی(آسا) که باعث شد به سراغ فروغ بیایم را از راه دور به محکمی می‌فشارم.

کارنامه
طبق استانداردی که برای نمره دادن به آثار برای خود خلق نموده‌ام، دفتر شعر را همانند مجموعه‌ی داستان‌های کوتاه در نظر می‌گیرم و به هر شعر نمره‌ای جداگانه به شرح زیر تخصیص می‌دهم:
«ایمان بیاوریم به آغاز فصل سرد (۵ستاره)، بعد از تو (۳ستاره)، پنجره (۳ستاره)، دلم برای باغچه می‌سوزد‌ (۳ستاره)، کسی که مثل هیچ‌کس نیست (۴ستاره)، تنها صداست که می‌ماند (۱ستاره)، پرنده مردنی است (۲ستاره)»
که مساوی‌ست با ۲۱ ستاره برای ۷شعر و نهایتا میانگین آن یعنی ۳ ستاره را برای این دفتر منظور می‌نمایم.

دانلود نامه
فایل پی‌دی‌اف این دفتر شعر را به همراه دکلمه‌ی نخستین شعر با صدای فروغ را درکانال تلگرام آپلودنموده‌ام، در صورت نیاز می‌توانید آن‌ها را از لینک‌های زیر دانلود نمایید:
فایل پی‌دی‌اف دفتر شعر:
https://t.me/reviewsbysoheil/357

فایل ام‌پی‌تری دکلمه با صدای فروغ:
https://t.me/reviewsbysoheil/358

نهم مهرماه یک‌هزار و چهارصد
Profile Image for Mitra.
75 reviews75 followers
April 13, 2017
فروغ رو خیلی دوست دارم. خیلی زیاد میفهممش.
«من سردم است
من سردم است و انگار هیج‌وقت گرم نخواهم شد.»

« ما هرچه را که باید از دست داده باشیم
از دست داده‌ایم.»

+

باید فهمید فروغ تو چه موقعیت زمانی و احساسی این مجموعه رو سروده که انقدر منتظر دستی برای کمک‌ه. منتظر یه نفره. یه نفر که بیاد دستشو بگیره.و آخر می دونه که کسی برای نجات ش نمی آد. انقدر خودش رو جدا مونده و درک نشده می دونه.
و من با تمامِ وجودم شعرهاش رو می‌فهمم.
Profile Image for Nina.
123 reviews62 followers
November 5, 2019
من ایمان اوردم...هم به آغاز فصل سرد هم به شعر فارسی
سال ها مقاومت میکردم و جبهه ی خودمو کنار کامینگز و رابرت فراست نگه می داشتم و رومو از هرچی شعر فارسی بود بر میگردوندم ...ولی دو نفر ذهنمو کاملا عوض کردن و وجودمو پر از عشق به سبکشون کردن
مهدی اخوان ثالت و ملکه ی ادبیات...فروغ
نمیدونم چی بگم...هیچ تبحری تو این زمینه ندارم و اصلا هم بهش عادت ندارم چون اکثر ریویوهام برای کتابایی بوده که حس خونه رو میدادن و ادبیاتی بودن که از وقتی چشم باز کردم مشغول به تجربش بودم...الان رو به یه دنیای بی پایان و یوتوپیاطور وایسادم و فقط یه پرش مونده...و این کتاب همون پرش بود
Profile Image for shamim.
161 reviews119 followers
January 13, 2024
دروغ نگم خیلی خوشم نیومد حقیقتا👀
Profile Image for mel&#x1f56f;.
197 reviews65 followers
June 26, 2022
“O you whose eyes are my meadows
your eyes have branded mine
Had you been in my heart before now
I would never have mistaken others for you”


“My town was the grave of my desires”

i finished this poetry collection last night and still lack the coherent thoughts to write a review. this is now without a doubt my favourite collection that i’ve ever read. every single poem had me feeling gutted and empty but also feeling so full of life. there’s a certain sense of incomprehensible grief that follows me whenever i’m reading persian literature because i feel the loss of everything our nation once was and could have been and all that is has been reduced to. reading these poems, i felt the grief of an entire nation, the pain of the iranian women who have had to fight for a voice but i also felt such pure happiness and love. love for a partner, love for a family, love for an entire culture. forough farrokhzad uses language in such an awe-inspiring way and i wish i had a physical copy of this book, i wish i could print every single line into my brain, i wish i could hear the words spoken to me in farsi, my mother tongue.

“That night your kiss scattered the drop of eternity into the mouth of my love”

“Look at the grief inside my eyes and how it melts drop by drop”

“Alas, in my little night
the wind has a tryst with the leaves of the trees
In my little night, there is dread of devastation”
Profile Image for Miss Ravi.
Author 1 book1,097 followers
September 5, 2017
آن شب که من عروس خوشه‌های اقاقی شدم
آن شب که اصفهان پر از طنین کاشی آبی بود
و آن کسی که نیمهٔ من بود، به درون نطفهٔ من بازگشته بود
و من در آینه می‌دیدمش
که مثل آینه پاکیزه بود و روشن بود
و ناگهان صدایم کرد
و من عروس خوشه‌های اقاقی شدم
Profile Image for ريم الصالح.
Author 1 book1,199 followers
October 14, 2016
القراءة لفروغ فرخزاد تجربة روحانية تلتحم بك وبدقائق الكون. بالحشائش والأغصان والليالي الخائفة، بالماء والأمطار والفصول.. إنها تجربة الاستماع للعالم الخفي!
Profile Image for Mohsen.
175 reviews91 followers
July 20, 2017
بي نهايت دوسش داشتم ، فقط واسه اين كه ببينم چيه از كتابخونه برش داشتم و از هر برگش لذت بردم. خيلي خوب بود😍
...

حس ميكنم كه وقت گذشته است
حس ميكنم كه "لحظه" سهم من از برگ هاي تاريخ است
حس ميكنم كه ميز فاصله ي كاذبي ست در ميان گيسوان
من و دست هاي اين غريبه ي غمگين

....

چه مهربان بودي اي يار ، اي يگانه ترين يار
چه مهربان بودي وقتي دروغ ميگفتي
چه مهربان بودي وقتي كه پلك هاي آينه ها را ميبستي
و چلچراغ ها را
از ساقه هاي سيمي ميچيدي
و در سياهي ظالم مرا بسوي چراگاه عشق ميبرزي
تا آن بخار گيج كه دنباله ي حريق عطش بود بر چمن خواب مي نشست

...

و من چنان پُرم كه روي صدايم نماز ميخوانند...

....
ما هر چه را كه بايد
از دست داده باشيم ، از دست داده ايم
ما بي چراغ به راه افتاده ايم
و ماه ، ماه ، ماده ي مهربان ، هميشه در آنجا بود
Profile Image for Zi.
31 reviews31 followers
July 20, 2017
چرا توقف کنم ، چرا
پرنده‌ها به سوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت ، فواره وار
و در حدود بینش
سیاره‌های نورانی می‌چرخند
زمین در ارتفاع به تکرار می‌رسد
و چاه های هوایی
به نقب‌های رابطه تبدیل می‌شوند
و روز وسعتی است
که در مخیلهٔ تنگ کرم روزنامه نمی‌گنجد
چرا توقف کنم؟

راه از میان مویرگ‌های حیات می‌گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلول‌های فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که ذوب ذره‌های زمان خواهد شد
چرا توقف کنم؟

چه می‌تواند باشد مرداب
چه می‌تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فاسد
افکار سردخانه را جنازه‌های باد کرده رقم می‌زنند
نامرد، در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کرده‌است
و سوسک .... آه
وقتی که سوسک سخن می‌گوید
چرا توقف کنم؟

همکاری حروف سربی بیهوده ست
همکاری حروف سربی
اندیشهٔ حقیر را نجات خواهد داد

من از سلالهٔ درختانم
تنفس هوای مانده ملولم می‌کند
پرنده‌ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را بخاطر
بسپارم

نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیاب‌های بادی می‌پوسند
چرا توقف کنم؟

من خوشه‌های نارس گندم را
به زیر پستان می‌گیرم
و شیر می‌دهم
صدا، صدا، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفهٔ معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا، صدا، صدا، تنها صداست که می‌ماند

در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کرده اند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت می‌کنم
و کار تدوین نظامنامه ی قلبم
کار حکومت محلی کوران نیست

مرا به زوزهٔ دراز توحش
درعضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار
مرا تبار خونی گل‌ها به زیستن متعهد کرده‌است
تبار خونی گل‌ها می‌دانید؟

Profile Image for Mehrshad Zarei.
127 reviews31 followers
January 3, 2019
خطوط را رها خواهم کرد
و همچنين شمارش اعداد را رها خواهم کرد
و از ميان شكل‌های هندسی محدود
به پهنه‌های حسی وسعت پناه خواهم برد
Profile Image for younes saharkhiz.
34 reviews6 followers
August 7, 2019
از آئینه بپرس
نام نجات دهنده ات را
آیا زمین که زیر پای تو می لرزد
تنها تر از تو نیست؟
آیا کسی که مهربانی یک جسم زنده را به تو می بخشد
جز درک حس زنده بودن از تو چه می خواهد؟
Profile Image for Steven Marciano.
52 reviews6 followers
April 30, 2022
A wonderful English translation of Farrokhzad's poetry on themes of love, sexual desire and torment. Farrokhzad helped push the boundaries of modernism during a time of change in pre-revolutionary Iran, before dying in a car accident aged just 32. Sadly her work was blacklisted for over a decade under the Islamic Republic (1979), and remains only partially uncensored even to this day.

To quote Farzaneh Milani, who published the biography 'Forugh Farrokhzad: A Literary Biography With Unpublished Letters' Farrokhzad was always seeking 'freedom of expression, freedom to own her body, her desires, her voice.' Within this collection of poems that sentiment is clearly evident, with language that effortlessly fluctuates along a spectrum of worldly and other-worldly, infused with imagery of nature and the celestial.

I can't attest to the accuracy of Elizabeth T. Gray's translation (I am a mere monolingual savage) but in its own right it is a beautiful piece of work that more than deserves your time.
Profile Image for Elnaz.
1 review26 followers
March 6, 2013
من
پری کوچک غمگینی را
می شناسم که در اقیانوسی مسکن دارد
و دلش را در یک نی لبک چوبین
می نوازد آرام آرام
پری کوچک غمگینی که شب از یک بوسه می میرد
و سحرگاه از یک بوسه به دنیا خواهد آمد

Profile Image for Azy Saeedi.
70 reviews40 followers
August 30, 2009
من از جهان بی تفاوتی فکرها و حرفها و صداها می آیم
و ای جهان به لانه ی ماران مانند است
و این جهان پر از صدای حرکت پای مردمیست
که همچنان که تو را می بوسند
در ذهن خود طناب دار تو را می بافند

میان پنجره و دیدن همیشه فاصله ایست
چرا نگاه نکردم؟
چرا نگاه نکردم؟

چه روشنایی بیهوده ای در این شب مسدود سرکشید
چرا نگاه نکردم؟
تمام لحظه های سعادت می دانستند
که دستهای تو ویران خواهد شد
و من نگاه نکردم
تا ان زمان که پنجره ساعت گشوده شد
و ان قناری غمگین چهار بار نواخت

و من
آیا دوباره گیسوانم را
در باد شانه خواهم زد؟
آیا دوباره باغچه ها را بنفشه خواهم کاشت؟
آیا دوباره زنگ در مرا به سوی انتظار صدا خواهد برد؟

(( به مادر گفتم: (( دیگر تمام شد
گفتم: (( همیشه پیش از انکه فکر کنی اتفاق می افتد، باید برای روزنامه
(( تسلیتی بفرستیم
Profile Image for دايس محمد.
196 reviews199 followers
April 9, 2013
أجد الحديث عن فروغ ليس بالهيّن ، فالصوت المتمرد في قصائدها لا يحكي سيرتها فقط ، بل كأنه يجعل من هذه السيرة شأنا ً حياتيا ً للجميع ، فليس الصوت وحده من يبقى بل يتحول الصوت إلى حدث قصصي لا ينقضي بانقضاء القصيدة ، بل متطور جدا ً لدرجة أن يهذي القارئ بكلماتها زمنا .
Profile Image for caity ☾ .
115 reviews125 followers
December 14, 2023
I don't even know how to exist after reading this poetry collection.

This is some of the best poetry I have ever read.

That's it, that's the review, if you love poetry you simply must read this collection it will change your life.
Profile Image for Mojgan.
1 review9 followers
June 23, 2017
سال ديگر وقتي بهار
با آسمان پشت پنجره همخوابه ميشود
و در تنش فوران مي كنند
فواره هاي سبز
ساقه هاي سبكبار شكوفه خواهد داد اي يار،
اي يگانه ترين يار...
Profile Image for Dann.
365 reviews12 followers
Shelved as 'dnf'
December 4, 2023
This is superior to many modern poetry collections I've tried [plus, what a gorgeous title], but I'm not in a poetry-reading mood, unfortunately.
Profile Image for افشین افشار.
17 reviews14 followers
July 25, 2007
تنها صداست که می ماند


چرا توقف کنم،چرا؟
پرنده ها به سوی جانب آبی رفته اند
افق عمودی است
افق عمودی است و حرکت : فواره وار
و در حدود بینش
سیاره های نورانی میچرخند
زمین در ارتفاع به تکرار میرسد
و چاههای هوایی
به نقب های رابطه تبدیل میشوند
و روز وسعتی است
که در مخیله ی تنگ کرم روزنامه نمیگنجد
چرا توقف کنم؟
راه از میان مویرگ های حیات می گذرد
کیفیت محیط کشتی زهدان ماه
سلول های فاسد را خواهد کشت
و در فضای شیمیایی بعد از طلوع
تنها صداست
صدا که ذوب ذره های زمان خواهد شد .
چرا توقف کنم؟



چه می تواند باشد مرداب
چه می تواند باشد جز جای تخم ریزی حشرات فاسد
افکار سردخانه را جنازه های باد کرده رقم می زنند .
نامرد ، در سیاهی
فقدان مردیش را پنهان کرده است
و سوسک ....آه
وقتی که سوسک سخن می گوید .
چرا توقف کنم؟
همکاری حروف سربی بیهوده ست .
همکاری حروف سربی
اندیشه ی حقیر را نجات خواهد داد .
من از لاله ی درختانم
تنفس هوای مانده ملولم میکند
پرنده ای که مرده بود به من پند داد که پرواز را بخاطر
بسپارم



نهایت تمامی نیروها پیوستن است ، پیوستن
به اصل روشن خورشید
و ریختن به شعور نور
طبیعی است
که آسیاب های بادی میپوسند
چرا توقف کنم؟
من خوشه های نارس گندم را
به زیر پستان میگیرم
و شیر می دهم
صدا ، صدا ، تنها صدا
صدای خواهش شفاف آب به جاری شدن
صدای ریزش نور ستاره بر جدار مادگی خاک
صدای انعقاد نطفه ی معنی
و بسط ذهن مشترک عشق
صدا ، صدا ، صدا ، تنها صداست که میماند


در سرزمین قد کوتاهان
معیارهای سنجش
همیشه بر مدار صفر سفر کردهاند
چرا توقف کنم؟
من از عناصر چهارگانه اطاعت میکنم
و کار تدوین نظامنامه نیست


مرا به زوزه ی دراز توحش
درعضو جنسی حیوان چکار
مرا به حرکت حقیر کرم در خلاء گوشتی چکار
مرا تبار خونی گل ها به زیستن متعهد کرده است
تبار خونی گل ها میدانید ؟
Profile Image for Fahima Jaffar.
119 reviews422 followers
January 25, 2011
إضمامةٌ صغيرةٌ لعددٍ من قصائدَ رهيفة للشاعرةِ الإيرانيّةِ المعروفة "فروغ فرخزاد". يتقدَّمُ النصوصَ تعريفٌ موجزٌ بالشاعرةِ وَحياتها وَمكانتها الأدبية، غيرَ أنه لا يُقدِّمُ للقاريء شيئاً عن اختيارِ هذه النصوص المترجمة، وَهل كانت في صورتِها الأصلِ نصوصاً متفرّقةً أم خرجت كمجموعةٍ واحدة؟ هل تُرجِمت عن أصلها الفارسيّ أم عن الانجليزية التي تتوفّر على ترجماتٍ عدّةٍ للشاعرة؟ (يبدو – من بحثٍ چوچليٍّ سريع – أنّ المترجمَ ضليعٌ بالفارسيّة) غيرَ أنّهُ – أي التعريف – يمرُّ سِراعاً ببعض عناوين القصائدِ المنشورة بين دفّتي هذا الإصدار مُشيراً إلى ملابسات كتابتِها أو إسهامها في سيرةِ فرخزاد الشعريّة.



رُغمَ قصورِ اللغةِ الشعريّةِ في الترجمةِ، إلا أنَّ صورَ النصِّ وَامتياز ثِيَمه تضمنُ للقارئ تواصلاً معَ صوتِ الشاعرةِ الأصليّ.. صوتٍِ هادئ رخيمٍ يقفُ على تخومِ الوقتِ متأمّلاً عبورَ الفصول وَزوال الأشياء. نصوصٌ تمجِّدُ الحُبَّ وَالطبيعةَ وَالموتَ، يتراوحُ خطابها بين المونولوچ وَمحاورةِ الطبيعة، صورُها سرديّةٌ متصلةٌ تارة أو فوتوغرافيّةٌ يعقدها مزاجٌ واحدٌ تارةً أخرى.

Profile Image for dungbeetle.
161 reviews
November 15, 2020
"Yalanlar esmeye başlayınca gökyüzünde
Sığınmak mümkün mü artık başı eğik peygamberlerin surelerine?
Binlerce yıllık ölüler gibi kavuşacağız birbirimize ve o zaman
Güneş hüküm verecek gövdelerimizin çürümesine."

"Sevgi sözlerinin arasındaki sessizlikler kadar çıplağım,"

"Her zaman bir aralık vardır
Pencere ile görmek arasında.
Niçin bakmadım?"

"Niçin sesle söylediler sözü?
Niçin "görme"nin evine konuk ettiler "bakış"ı?
Niçin okşamayı
Bekaret saçının utangaçlığına götürdüler?
Bak, burada
Sözle konuşan,
Bakışla seslenen,
Ve okşayışla sakinleşen o insanın canı
Kuruntu oklarıyla
Nasıl çarmıha gerildi.
"Doğru"nun beş harfine benzeyen
Senin beş dal parmağının izi
Nasıl kaldı onun yanağında?"

"Düşler daima
Saflıklarının yüksekliğinden fırlatılıp ölürler."

"Ben,
Kendi kalbini kaybeden zamandan korkuyorum,"
Displaying 1 - 30 of 302 reviews

Can't find what you're looking for?

Get help and learn more about the design.